روسری ات را محکم تر ببند .../ آرزویم موهای توست در دستانم .../ بگذار عاشقی کنم در آسمانِ شعر . . .
صدای دوچرخه پستچی که می آید جشنی برپا میشود .../ نمازی خوانده میشود .../ تا دلی شاید آرام گیرد ...
نامه ای بی مهر که سرجنگ دارد با هرچه هست .../ بی نام و نشانی از نویسنده ای خوانده میشود بر بر روی تخت ...
خیس میشود تمام نامه .../ باران میشود چشم ها ...
این ناجوانمردانه ترین جنگ عالم است ...
جنگ نابرابری ست .../ قلم در مقابل دل ....
نامه ای بی مُهر .../ خواننده ای بی مِهر . . .
از غروب پنجشبه تمام دلتگنی هایم شروع میشود .../ مدام دستم به نوشتن است و دلم به خواندن
دلتنگی از تو ترانه شده و بغض برای من خاطره ...
خاطره ی روز ها و شبهای عاشقی .../ خاطره آن شب قدری که بی اختیار سر نماز اشک از چشمانم توبه شد و دستانم را گرفتی .../ هنوز هم یادم هست میلرزیدم وقتی تو مرا بغل کردی ...
آغوشت آنقدر ها گرم بود که با دوری از آغوشت بلرزم ...
تنم بوی یاس گرفته بود و دلم انتظار عاشقی ...
اما امروز غروب جمعه است و تو دوباره نیامدی .../ من خود میدانم که مانع ظهورم ...
نه بوی یاسی مانده و نه انتظار عاشقی .../هرچه که مانده دنیاست و دلبری هایش ...
تو بیا و دلبری کن .../ بیا و مارا خدایی کن ...
گاهی که شبیه حالا تاریکم، که قدم نمیرسد به آسمانت .../ که ریشههام به حب ِ فانی ِ زمین و زمینیهات چنگ زده و بالا رفته .../ خدایی کن و بیشتر باش . . .
- - - - - - - - - - - - -
الحمدلله علی کل نعمة / و اسئل الله من کل خیر/ و اعوذ بالله من کل شر / و استغفر الله من کل ذنب و اتوب الیه . . .
گفتي كه مستجاب كنم گر دعا كنی .../ توفيق هم عطا كن و حال دعا ببخش
- - - - - - - - - - - - -
پ.ن: دعای توبه از امام صادق (ع)
فکر میکردم همیشه قدم زدن های واژه ها را دوست داری در لا به لا تمام شعر هایم .../ فکر میکردم تمام دوستت دارم ها را دوست داری .../ فکر میکردم ماه را دوست داری ، همان ماه بالاسر که به قول سهراب ماه بالا سر تنهاست ...
فکر میکردم دوست داری نیمه شب های روی گونه های شب با دست هایمان لبخند بکشیم و با دل هایم یک قلب .. .
یک قلب که برای تمام عاشقی هایمان بتپد . . .
اما حالا چه شده که بدون من در تمام شعر ها قدم میزنی و به ستاره ها چشمک میزنی؟!
واژه ها را تنبیه میکنی که اسمی از من نیاورند .../ و چراغ هارا خاموش میکنی که خاطرات ندرخشند . . .
بیچاره دلم هنوز هم آن قلب روی گونه های شبش میدرخشد و لبخند میزند به عشق ...
به عشق خاموشِ نشدنی . . .
درد و دل که میکنی .../ ناله ای میشوی روی گونه های باران .../ بغض میشوی روی شانه های خدا . . .
بغض میکنند واژه ها .../ غزل فروشی میکنند خاطرات را . . .
خنده هایت .../ ربنـّـا ی عاشقی هایم . . .
چشم هایت .../ روشنی معصومانه آن رُز وحشی خندان وآرام . . .
داستانی ساخته ام بنام زندگی .../ پایانی دارد بنام عاشقی . . .
نقش پاییز را خوب ایفا کردی .../ بیا و حال مستندی بهاری باش برای این دستهای زمستانی . . .
از یاد تو افتادم .../ قلمم شکست . . .
منتظر نشسته ام ../ رو نیمکت روبروی آن سرسره ی کوچک قرمز .../ مثل همان وقت ها که زیر برف با هم به تماشای رد پاهای بچه ای مینشستیم که جز برف و آن سرسره قرمز هیچکس را نداشت .../ سرما در وجودش گرم بود و تنها دلیلش برای زندگی عاشقی های کودکانه و شیرینش بود و تنها با تکه نانی از نانوایی همان روبروی پارک روز را به شب میگذراند.../یا مثل همان وقت ها که بهاری را با دستهای تو ستایش میکردم .../ یا مثل همان روزهایی که از آن دختر بچه ی شیرین و معصوم یاد گرفتیم که همیشه درد ها و خستگی هایمان را لب طاقچه دلمان بنویسم .../ مثل همان وقتها که گلهای بهار نارنج روی پیراهن دختر بچه را با بوسه ای میچیدی و زمان در گذر بهار چون بهار عبور میکرد . . ./
مثل همان یک ربع مانده به دیدار که همیشه دخترک منتظر ما بود و دست هایش منتظر بهار . . ./
ولی حال من منتظر بهار دستانت هستم . . .
غربت دستهای سرد توست .../ وقتی قالی رویایی را با گل های گرمش میبافی . . .
خودم را گم کردم روی پلک هایت .../ باید مثل بوسه ای بنشینم روی گونه هایت . . .
دلهره هایم را آویخته ام به بند بند آیه های قرآنت .../ خورشید که تو باشی تطهیر میشود دلم . . .
تکمیل کن این تصویر در حال احداث را .../ کلاغ ها به بی راهِ رفتند . . .
بیا و چتر شو.../ اعتماد کن به باران و من . . .
گرگ و میش چشم هایت ../خواب را از چشمانم گرفته است . . ./قطره ای خواب بریز در چشمانم . . .
دوباه خودت منو خواستی امام رضا... /با واسطه هرکاری تونستی کردی که بیام پیشت .../ نمیدونم لایق این همه محبت هستم یا نه؟!/ ولی امیدوارم خودت دستمو بگیری و دوباره بلندم کنی . . .
قلمم شکسته است / پایش درد میکند / سست شده احساسش / بتراشش / شاید عوض شد تقدریش . . .
هر کاری میکنم با موهایت بازی کنم / شعر میشوند در بین کلمات . . .
دلم وسوسه ی رفتن دارد و دلم شهوت ماندن . . .
یک مشت کلمه را با چاقو سربریدم به جرم خیانت به من / تورا چه کنم . . . ؟!
من اینجا مچاله میشوم از نبودنت / نوازشی میخواهم . . .
روسری ات را محکم نبند / گره میخورد نفس هایم . . .
ردِ شقایق را میزنم پشت نگاه تو / حلقه ای میرقصد روی گونه های شب / سکوت میشود باران هستی / شبنم یاد توست که میخواند : شقایق باید بود . . .
احترام را مزه مزه میکند / سجده میکند به واژه های این سطر از دفترم که نام تو را پیش کش کرده به آیه های الهی . . .
تیغ تیز و سرمه سیاه چشم هایت / دست خودم نیست جنون . . .
چکمه های ضرورت را به پا کرده ام / راهی سفری شده ام بی پایان / نفس نفس زنان نزدیک میشوم / دیگر نفس ها ضرورتی ندارند برای کشیدن ...
کوله ات را بسته ای با چندی از خاطره ها / میترسم شانه ات درد بگیرد / شعر نمیخواهم / چتر باز کن خاطره هایمان خیس نشوند . . .
غم هایم را با واژه ها تزئین میکنم / اینگونه کسی عمقش را نمیفهمد . . .
- - - - - - -
پ:ن:یاد گرفته ام ...
همه یادگاری هایم را با دستان خودم از بین میبرم / حتی پروانه مشکی عاشقیِ مان . . .
غم هنوز به خانه اش برنگشته بود که کلاغ ها رسیدند/ قصه شوم ما ادامه دارد . . .
تصادف شدیدی کرده ام با هجوم بی وقفه درد / درد میکند تمام درد هایم . . .
مژه هایت خیس که میشوند / سیاه میشود روزگارم / گریه نکن دنیای من . . .
دلتنگی هایم را بغل کردم / باد بوی زلف تو را آورد / کاش دلتنگی ام را هم ببرد . . .
تاریکی های شهر خسته از سکوت / صدایی میخواهند و آرامشی / بَقِیَّةُ اللّهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ...
- - - - - - - - - - - - - -
پ.ن: آیه ۸۶ سوره هود/آقا بیا بخاطر یاران ظهور کن
تنهام مثل کلاه قرمزی ...