میبینی ؟! .. / چشم هات شده تاریک خانه عکاس ها ..
و من هم گم شدم در این تاریکی
. . .
بابا ../ عمو آب آورد ..؟!
پ.ن: تشنه است هنوز علقمه ../ تشنه دست هایت عبــاس ..
تمام دست های علی را میخواهند . . .
چه هستی ای نخاع بریده ، ای شاعر خم ../ زچه چه این چنین نشستی به پای غم
ز هجران سفر این چنین زار و پریش گشته ای ؟../ یا بپای غم دلبر بار سفر بسته ای؟!
ما که رهاییم و حالمان خوب است ../ لیک تو بگو این قاقیه ها خوب است؟!
دست بکش از قافیه ها و رها کن دل را
بال و پرگیر که خمیده نمانی ز آزادی ها
بگذرا شب پشت پلک های تو بخواب برود ..
بگذار نسیم با صدای تو آرام گیرد ..
اصلا بگذار هوایت ، هوایی ام کند..
بال و پرم دهد ..
پروازم دهد
پروازم دهد به آنجا که شبی با فانوسی دلم به خانهِ چشم هایت آمد
...
کمی مهمانم کن به شب نشینی پلک هایت وقتی به من مینگری
اصلا کمی مهمانم کن به صرف تکان خوردن لبی وقتی با من لب به سخن باز میکنی
نگاه کن
سخن بگو
تمام شبگردی من همین ثانیه هاست
همین سه نقطه های کوک شده برای دیدن دست هاست
...
آخرین امیدم همین بیرق عزا ست
همین ..
هَیَ عَلی عزا ست
پ.ن: نا امیدم نکن ارباب وفا ..
فَبکي الحسين بُکاءً شديداً
خوش بحال کسی که برای مولایش سر میدهد ..
دو دست که هیچ
. . .
خیمه ها که برپا شدند ../ دلی مُرد برای عمود خیمه ها ..
برای عباس
. . .
پ.ن: از مدینه آمده مادری../ با قد خمیده ../ برای دیدن تو عباسم..
بازی کن ../ با اون کرکره لعنتی ../ با کلمات ..
بوی سیب میدهد کربلا ...
حسین آمده
به کرب و بلا ، بلا ، بلا
. . .
جان زهرا سیلی بود سِیلی ..؟!
ببار باران
. . .
همه رسیدند ../ در این فکر بودند دل زینب چه میشود دراین بلا ...؟!
در این کرب و بلا ، بلا ، بلا ..
کرب و بلا ..
بلا بلا بلا ../ این همه بلا ..!
یا حسین (ع)
تشنه اند هنوز ..
تشنه نگاه کردنت هستند چشم هایم
. . .
یک نمایش نامه برای زندگی ../ یک ترانه برای عاشقی ..
همین ..
زندگی سکانس طلایی ترانه هاست . . .
به بیست سالگی ام پیرشده ام ..
مرگ صبور تر دست های من نیست ../ وقتی کهنه شده ام و دست هایت را ندارم
. . .