با تأکید خوانده شود : " مثلا نویسنده .. "

همه چیز جاماند میان خنده های تو ...

میان  سرگیجه ی این کلمات!

ب

خ

ن

 د

 . . .


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

 تاریک روشن ...                      تاریک روشن ...

خاموش و روشن نکن این رویاهای کاغذی را ...

سرد نیست این آیینه بدون من و تو .../ وقتی نور نیست باوری هست برای خاموشی . . .

 


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

خبری بگیر از من

  از واژه های دیوانه ...

صدایم کن

 بخوان ...

در این کتاب های پوسیده .. .

نگاهم کن!

تو دریایی ...

 منم تنها و غمگینم ...

چشمات مهتابِ

  توی این روزهای افسردم ...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

یک ستاره نرکید .../ خیابان ساکت و آرام شد .../ باد وزید و خاطره ها را برد ...

ماه گریست .../ پنجره ای باز شد .../ دستی آمد و ماه را نوازش کرد / برگیسوان شب نور بخشید ...

مـــاه سکوت کرد .../ خاطره ها روشنی بخشیدند . . .


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

صدای دوچرخه پستچی که می آید جشنی برپا میشود .../ نمازی خوانده میشود .../ تا دلی شاید آرام گیرد ...

نامه ای بی مهر که سرجنگ دارد با هرچه هست .../ بی نام و نشانی از نویسنده ای خوانده میشود بر بر روی تخت ...

خیس میشود تمام نامه .../ باران میشود چشم ها ...

این ناجوانمردانه ترین جنگ عالم است ...

جنگ نابرابری ست .../ قلم در مقابل دل .... 


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

فکر میکردم همیشه قدم زدن های واژه ها را دوست داری در لا به لا تمام شعر هایم .../ فکر میکردم تمام دوستت دارم ها را دوست داری .../ فکر میکردم ماه را دوست داری ، همان ماه بالاسر که به قول سهراب ماه بالا سر تنهاست ...

فکر میکردم دوست داری نیمه شب های روی گونه های شب با دست هایمان لبخند بکشیم و با دل هایم یک قلب .. .

یک قلب که برای تمام عاشقی هایمان بتپد . . .

اما حالا چه شده که بدون من  در تمام شعر ها قدم میزنی و به ستاره ها چشمک میزنی؟!

واژه ها را تنبیه میکنی که اسمی از من نیاورند .../ و چراغ هارا خاموش میکنی که خاطرات ندرخشند . . .

بیچاره دلم هنوز هم آن قلب روی گونه های شبش میدرخشد و لبخند میزند به عشق ...

به عشق خاموشِ نشدنی . . .

 


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

نقش پاییز را خوب ایفا کردی .../ بیا و حال مستندی بهاری باش برای این دستهای زمستانی . . .


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

منتظر نشسته ام ../ رو نیمکت روبروی آن سرسره ی  کوچک قرمز .../ مثل همان وقت ها که زیر برف با هم به تماشای رد پاهای بچه ای مینشستیم که جز برف و آن سرسره قرمز هیچکس را نداشت .../ سرما در وجودش گرم بود و تنها دلیلش برای زندگی عاشقی های کودکانه و شیرینش بود و تنها با تکه نانی از نانوایی همان روبروی پارک روز را به شب میگذراند.../یا مثل همان وقت ها که بهاری را با دستهای تو ستایش میکردم .../ یا مثل همان روزهایی که از آن دختر بچه ی شیرین و معصوم یاد گرفتیم که همیشه درد ها و خستگی هایمان  را لب طاقچه دلمان بنویسم .../ مثل همان وقتها که گلهای بهار نارنج روی پیراهن  دختر بچه را با بوسه ای میچیدی و زمان در گذر بهار چون بهار عبور میکرد . . ./

مثل همان یک ربع مانده به دیدار که همیشه دخترک منتظر ما بود و دست هایش منتظر بهار . . ./

 

ولی حال من منتظر بهار دستانت هستم . . .


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

غربت دستهای سرد توست .../ وقتی قالی رویایی را با گل های گرمش میبافی . . .


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

هر کاری میکنم با موهایت بازی کنم / شعر میشوند در بین کلمات . . .


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

یک مشت کلمه را با چاقو سربریدم به جرم خیانت به من  / تورا چه کنم . . . ؟!


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

ردِ شقایق را میزنم پشت نگاه تو / حلقه ای میرقصد روی گونه های شب / سکوت میشود باران هستی / شبنم یاد توست که میخواند : شقایق باید بود . . .


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

احترام را مزه مزه میکند / سجده میکند به واژه های این سطر از دفترم که نام تو را پیش کش کرده به آیه های الهی . . .


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

چکمه های ضرورت را به پا کرده ام / راهی سفری شده ام بی پایان / نفس نفس زنان نزدیک میشوم / دیگر نفس ها ضرورتی ندارند برای کشیدن  ...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

غم هایم را با واژه ها تزئین میکنم / اینگونه کسی عمقش را نمیفهمد . . .

- - - - - - -

پ:ن:یاد گرفته ام ...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

من و تو باشیم و یه شب مهتابی / ماه باشد و دلبستگی ها عاشقانه / نه ماهانه نه سالانه/

بلکه عاشقانه ...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

ماه بالا سر تنهاست / آرامش بخش است برای اسفندی ها ...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

احساس غربت میکنم بین این آدمها / میشود به آغوشت پناهنده شوم؟!


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

عادت داریم هنوز هم به عکس های هم بنگریم / تصویری که در ذهن خودمان از همدیگر ساخته ایم/

با هر ژستُ پرستیجی / تاریک یا روشن / غمگین یا شاد ...

 مهم نگاه کردن و دل بستن به چشم های خیره شده و زل زده است که با اشک انگار برای عاشقیِ عکس هایمان باله میرقصند ...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |

به دور گردنم گیاهی پیچیده است / طناب دار مهربان ترین گل تنهایی من است / میخوانمش امشب ...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
+ تاريخ برچسب:,ساعت نويسنده امید سایه |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد